· وقتی پیراهن گلدارت را می پوشی، گلها جان می گیرند.
· شکوفه پیراهنت با حرارت بدنت رشد می کند.
· وقتی پیراهن گلدارت را می پوشی، گل را با گل تزیین می کنی.
· بهار نسبت به گلهای قالی هم عشق می ورزد.
· پارچه ساده را هم که می پوشی گلدار می شود.
· بهار در باغ ، برگ سبز می کاشت.
· بهار در پاییز ، گل کاغذی را بو می کرد.
· بهار همراه آخرین گلی که پرپر شد، پژمرد.
· در بهاران از ترس اینگه گیاه روی گونه ام نروید ، اشک نمیریزم.
· گلهای دامنت را با قطرات اشکم سیراب نمودم.
· وقتی به تو نگاه می کنم، چشمم از من تشکر می کند.
· وقتی تو نیستی ، نگاهم حوصله نمی کند پایش را از چشمم بیرون بگذارد.
کاریکلماتور از پرویز شاپور